فهرست ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی (با ترجمه فارسی) + دانلود PDF
فهرست کامل ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی به همراه ترجمه فارسی و مثال برای هر کدام در یک جمله درخواست خیلی از بازدیدکننده های عزیز ما بود. در اینجا این فهرست تقدیم شما میشود و امکان دانلود PDF هم در پایان این صفحه وجود دارد. همچنین برای دریافت جدیدترین مطالب حتما در گروه تلگرام ما همراه باشید و اگر فهرست دیگه ای مد نظرتون هست حتما بفرمایید ❤️
اینجا فهرستی از ۱۵۰ فعل ضروری انگلیسی با ترجمه فارسی و یک جمله برای هر فعل آمده است. سطح این فهرست مقدماتی A1 هست و استارت خیلی خوبی برای شما عزیزان میتونه باشه. در آخر این مطلب منابع تکمیلی برای دانلود رایگان در همین وب سایت رو معرفی کردیم.
- Accept (پذیرفتن)
- I accept your invitation.
- من دعوت شما را میپذیرم.
- Achieve (دستیابی به)
- She achieved her goals.
- او به اهدافش دست یافت.
- Agree (موافقت کردن)
- They agreed to the terms.
- آنها با شرایط موافقت کردند.
- Allow (اجازه دادن)
- The teacher allowed us to leave early.
- معلم به ما اجازه داد زودتر برویم.
- Appear (ظاهر شدن)
- The moon appeared in the sky.
- ماه در آسمان ظاهر شد.
- Apply (درخواست کردن/ اعمال کردن)
- She applied for the job.
- او برای شغل درخواست داد.
- Ask (پرسیدن)
- I asked him a question.
- من از او سوالی پرسیدم.
- Begin (شروع کردن)
- The meeting began at 10 AM.
- جلسه ساعت ۱۰ صبح شروع شد.
- Believe (باور داشتن)
- I believe in hard work.
- من به کار سخت باور دارم.
- Break (شکستن)
- He broke the glass.
- او لیوان را شکست.
- Bring (آوردن)
- Can you bring me a glass of water?
- میتوانی یک لیوان آب برایم بیاوری؟
- Build (ساختن)
- They are building a new house.
- آنها در حال ساخت یک خانه جدید هستند.
- Buy (خریدن)
- I bought a new phone yesterday.
- من دیروز یک گوشی جدید خریدم.
- Call (صدا زدن/تماس گرفتن)
- I will call you later.
- بعداً با تو تماس میگیرم.
- Can (توانستن)
- I can swim.
- من میتوانم شنا کنم.
- Change (تغییر دادن)
- She changed her mind.
- او نظرش را تغییر داد.
- Choose (انتخاب کردن)
- You can choose any color.
- میتوانی هر رنگی که دوست داری انتخاب کنی.
- Come (آمدن)
- Come here, please.
- لطفاً اینجا بیا.
- Compare (مقایسه کردن)
- Compare these two products.
- این دو محصول را مقایسه کنید.
- Complain (شکایت کردن)
- He complained about the noise.
- او از سر و صدا شکایت کرد.
- Complete (تکمیل کردن)
- She completed the project on time.
- او پروژه را بهموقع تکمیل کرد.
- Continue (ادامه دادن)
- Please continue your work.
- لطفاً به کارت ادامه بده.
- Create (خلق کردن)
- She created a beautiful painting.
- او یک نقاشی زیبا خلق کرد.
- Cut (بریدن)
- He cut the paper with scissors.
- او کاغذ را با قیچی برید.
- Decide (تصمیم گرفتن)
- They decided to go on vacation.
- آنها تصمیم گرفتند به تعطیلات بروند.
- Deliver (تحویل دادن)
- The package was delivered today.
- بسته امروز تحویل داده شد.
- Depend (بستگی داشتن)
- It depends on the weather.
- این بستگی به هوا دارد.
- Describe (توصیف کردن)
- Can you describe the scene?
- میتوانی صحنه را توصیف کنی؟
- Develop (توسعه دادن)
- The company developed a new product.
- شرکت یک محصول جدید توسعه داد.
- Die (مردن)
- The plant died because of the cold.
- گیاه به دلیل سرما مرد.
- Do (انجام دادن)
- I will do my homework later.
- من بعداً تکالیفم را انجام میدهم.
- Draw (کشیدن)
- She draws beautifully.
- او به زیبایی نقاشی میکند.
- Drink (نوشیدن)
- He drank a glass of water.
- او یک لیوان آب نوشید.
- Drive (رانندگی کردن)
- I drive to work every day.
- من هر روز با ماشین به سر کار میروم.
- Eat (خوردن)
- I ate a sandwich for lunch.
- برای ناهار یک ساندویچ خوردم.
- Enjoy (لذت بردن)
- I enjoy reading books.
- من از خواندن کتاب لذت میبرم.
- Explain (توضیح دادن)
- Can you explain this to me?
- میتوانی این را برایم توضیح دهی؟
- Fall (افتادن)
- The tree fell during the storm.
- درخت در طوفان افتاد.
- Feel (احساس کردن)
- I feel happy today.
- امروز احساس شادی میکنم.
- Fight (جنگیدن/ مبارزه کردن)
- They fought for their rights.
- آنها برای حقوقشان جنگیدند.
- Find (پیدا کردن)
- I found my keys.
- کلیدهایم را پیدا کردم.
- Finish (تمام کردن)
- I finished my homework.
- تکالیفم را تمام کردم.
- Forget (فراموش کردن)
- I forgot her name.
- نام او را فراموش کردم.
- Give (دادن)
- She gave me a gift.
- او به من هدیهای داد.
- Go (رفتن)
- I go to the gym every day.
- من هر روز به باشگاه میروم.
- Grow (رشد کردن/ پرورش دادن)
- The plant grew quickly.
- گیاه بهسرعت رشد کرد.
- Happen (اتفاق افتادن)
- What happened yesterday?
- دیروز چه اتفاقی افتاد؟
- Hear (شنیدن)
- I hear music from the next room.
- صدای موسیقی از اتاق کناری میشنوم.
- Help (کمک کردن)
- Can you help me with this task?
- میتوانی در این کار به من کمک کنی؟
- Hope (امید داشتن)
- I hope you feel better soon.
- امیدوارم زودتر بهتر شوی.
ادامه فهرست ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی (فعل 51 تا 120)
- Hold (نگه داشتن)
- He held the baby in his arms.
- او نوزاد را در آغوشش نگه داشت.
- Include (شامل شدن)
- The price includes tax.
- قیمت شامل مالیات میشود.
- Increase (افزایش دادن)
- They increased the price of the product.
- آنها قیمت محصول را افزایش دادند.
- Introduce (معرفی کردن)
- Let me introduce you to my friend.
- اجازه بده شما را به دوستم معرفی کنم.
- Invite (دعوت کردن)
- I invited him to the party.
- من او را به مهمانی دعوت کردم.
- Join (پیوستن)
- Would you like to join us for dinner?
- دوست داری به ما برای شام بپیوندی؟
- Keep (نگه داشتن)
- Keep your promises.
- قولهایت را نگه دار.
- Know (دانستن)
- Do you know the answer?
- آیا پاسخ را میدانی؟
- Learn (یاد گرفتن)
- I am learning English.
- من در حال یادگیری زبان انگلیسی هستم.
- Leave (ترک کردن)
- He left the office early.
- او زودتر از دفتر کارش را ترک کرد.
- Let (اجازه دادن)
- Let him speak.
- بگذار او صحبت کند.
- Lie (دروغ گفتن/دراز کشیدن)
- He lied about his age.
- او در مورد سنش دروغ گفت.
- Like (دوست داشتن)
- I like chocolate.
- من شکلات دوست دارم.
- Live (زندگی کردن)
- They live in New York.
- آنها در نیویورک زندگی میکنند.
- Look (نگاه کردن)
- Look at the stars.
- به ستارهها نگاه کن.
- Lose (گم کردن/ باختن)
- He lost his wallet.
- او کیف پولش را گم کرد.
- Love (عشق ورزیدن/ دوست داشتن)
- I love my family.
- من خانوادهام را دوست دارم.
- Make (ساختن)
- She made a cake.
- او یک کیک درست کرد.
- Manage (مدیریت کردن)
- He manages the team.
- او تیم را مدیریت میکند.
- Mean (معنی دادن)
- What does this word mean?
- این کلمه چه معنی میدهد؟
- Meet (ملاقات کردن)
- I met her yesterday.
- دیروز با او ملاقات کردم.
- Move (حرکت کردن/ جابهجا شدن)
- The car moved slowly.
- ماشین به آرامی حرکت کرد.
- Need (نیاز داشتن)
- I need a pen.
- من به یک قلم نیاز دارم.
- Notice (توجه کردن)
- I noticed the mistake.
- من به اشتباه توجه کردم.
- Offer (پیشنهاد دادن)
- He offered me a job.
- او به من شغلی پیشنهاد داد.
- Open (باز کردن)
- She opened the door.
- او در را باز کرد.
- Pay (پرداخت کردن)
- I paid the bill.
- من صورتحساب را پرداخت کردم.
- Play (بازی کردن/ نواختن)
- He plays the piano.
- او پیانو مینوازد.
- Prefer (ترجیح دادن)
- I prefer coffee to tea.
- من قهوه را به چای ترجیح میدهم.
- Prepare (آماده کردن)
- She prepared dinner.
- او شام را آماده کرد.
- Promise (قول دادن)
- I promise to help you.
- قول میدهم به تو کمک کنم.
- Protect (محافظت کردن)
- The umbrella protects you from the rain.
- چتر از تو در برابر باران محافظت میکند.
- Prove (ثابت کردن)
- Can you prove it?
- میتوانی آن را ثابت کنی؟
- Put (گذاشتن)
- He put the book on the table.
- او کتاب را روی میز گذاشت.
- Reach (رسیدن)
- They reached the top of the mountain.
- آنها به بالای کوه رسیدند.
- Read (خواندن)
- I read a book yesterday.
- دیروز کتابی خواندم.
- Realize (فهمیدن)
- I just realized my mistake.
- من تازه متوجه اشتباهم شدم.
- Receive (دریافت کردن)
- I received your message.
- پیام شما را دریافت کردم.
- Recognize (شناختن)
- I recognize her face.
- من چهرهاش را میشناسم.
- Reduce (کاهش دادن)
- We need to reduce our expenses.
- باید هزینههایمان را کاهش دهیم.
- Remember (به خاطر آوردن)
- Do you remember his name?
- آیا نام او را به خاطر داری؟
- Repeat (تکرار کردن)
- Can you repeat that, please?
- میتوانی آن را دوباره بگویی، لطفاً؟
- Replace (جایگزین کردن)
- They replaced the old chairs.
- آنها صندلیهای قدیمی را جایگزین کردند.
- Report (گزارش دادن)
- He reported the accident to the police.
- او حادثه را به پلیس گزارش داد.
- Return (برگشتن)
- I returned the book to the library.
- کتاب را به کتابخانه بازگرداندم.
- Run (دویدن)
- He runs every morning.
- او هر صبح میدود.
- Save (ذخیره کردن/ نجات دادن)
- She saved money for a new car.
- او برای یک ماشین جدید پول پسانداز کرد.
- See (دیدن)
- I saw a movie last night.
- دیشب یک فیلم دیدم.
- Sell (فروختن)
- They sell fresh vegetables.
- آنها سبزیجات تازه میفروشند.
- Send (فرستادن) – I sent you an email.
– من برایت ایمیل فرستادم. - Show (نشان دادن) – Can you show me the way?
– میتوانی راه را به من نشان دهی؟ - Sing (آواز خواندن) – She sings beautifully.
– او به زیبایی آواز میخواند. - Sit (نشستن) – Please sit down.
– لطفاً بنشین. - Sleep (خوابیدن) – I slept for eight hours last night.
– دیشب هشت ساعت خوابیدم. - Speak (صحبت کردن) – He speaks English fluently.
– او بهروانی انگلیسی صحبت میکند. - Spend (خرج کردن/ سپری کردن) – I spent all my money.
– همه پولم را خرج کردم. - Stand (ایستادن) – She stood in line.
– او در صف ایستاد. - Start (شروع کردن) – The movie starts at 7 PM.
– فیلم ساعت ۷ شب شروع میشود. - Stay (ماندن) – We stayed at a hotel.
– ما در یک هتل ماندیم. - Stop (متوقف کردن/شدن) – The bus stopped suddenly.
– اتوبوس بهطور ناگهانی متوقف شد. - Study (مطالعه کردن) – I study English every day.
– من هر روز انگلیسی مطالعه میکنم. - Suggest (پیشنهاد دادن) – He suggested a new plan.
– او یک برنامه جدید پیشنهاد داد. - Take (گرفتن/ بردن) – Take this medicine twice a day.
– این دارو را روزی دو بار مصرف کن. - Talk (صحبت کردن) – We talked for hours.
– ما ساعتها صحبت کردیم. - Teach (آموزش دادن) – She teaches math.
– او ریاضی تدریس میکند. - Tell (گفتن) – Can you tell me the time?
– میتوانی زمان را به من بگویی؟ - Think (فکر کردن) – I think he’s right.
– من فکر میکنم او حق دارد. - Try (تلاش کردن) – I will try to fix it.
– تلاش میکنم آن را درست کنم. - Turn (چرخاندن/تغییر جهت دادن) – Turn left at the corner.
– در گوشه به چپ بپیچ. - Understand (فهمیدن) – Do you understand the question?
– آیا سوال را فهمیدی؟
ادامه فهرست ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی (فعل 120 تا 150)
- Use (استفاده کردن) – I use this app every day.
– من هر روز از این اپلیکیشن استفاده میکنم. - Visit (بازدید کردن/ ملاقات کردن) – I visited my grandparents last weekend.
– آخر هفته گذشته به دیدن پدربزرگ و مادربزرگم رفتم. - Wait (منتظر ماندن) – I waited for the bus for 20 minutes.
– ۲۰ دقیقه منتظر اتوبوس ماندم. - Walk (راه رفتن) – We walked to the park.
– ما به پارک پیاده رفتیم. - Want (خواستن) – I want to buy a new car.
– من میخواهم یک ماشین جدید بخرم. - Watch (تماشا کردن) – I watched a movie last night.
– دیشب یک فیلم تماشا کردم. - Win (برنده شدن) – They won the game.
– آنها در بازی برنده شدند. - Wish (آرزو کردن) – I wish you good luck.
– من برایت آرزوی موفقیت میکنم. - Work (کار کردن) – I work as a teacher.
– من بهعنوان معلم کار میکنم. - Write (نوشتن) – She writes a letter to her friend.
– او برای دوستش نامه مینویسد. - Agree (موافقت کردن) – We agreed on the time of the meeting.
– ما درباره زمان جلسه توافق کردیم. - Apologize (عذرخواهی کردن) – I apologize for being late.
– برای دیر آمدنم عذرخواهی میکنم. - Approach (نزدیک شدن) – The car approached the intersection.
– ماشین به تقاطع نزدیک شد. - Approve (تایید کردن) – The manager approved the new project.
– مدیر پروژه جدید را تأیید کرد. - Arrange (ترتیب دادن) – I will arrange the meeting for tomorrow.
– من جلسه را برای فردا ترتیب خواهم داد. - Attack (حمله کردن) – The dog attacked the thief.
– سگ به دزد حمله کرد. - Bake (پختن) – She bakes bread every morning.
– او هر صبح نان میپزد. - Bathe (حمام کردن) – The baby bathes every night.
– نوزاد هر شب حمام میکند. - Borrow (قرض گرفتن) – Can I borrow your pen?
– میتوانم قلمت را قرض بگیرم؟ - Bother (مزاحم شدن) – Don’t bother him while he’s studying.
– وقتی او در حال مطالعه است، مزاحمش نشو. - Cancel (لغو کردن) – The flight was canceled due to the weather.
– پرواز به دلیل وضعیت هوا لغو شد. - Celebrate (جشن گرفتن) – They celebrated their anniversary.
– آنها سالگردشان را جشن گرفتند. - Cheat (تقلب کردن) – He cheated on the test.
– او در امتحان تقلب کرد. - Choose (انتخاب کردن) – You can choose any dessert.
– میتوانید هر دسر را انتخاب کنید. - Climb (بالا رفتن) – They climbed the mountain last weekend.
– آنها آخر هفته گذشته از کوه بالا رفتند. - Collect (جمعآوری کردن) – She collects stamps as a hobby.
– او بهعنوان یک سرگرمی تمبر جمع میکند. - Compare (مقایسه کردن) – Compare the two products before buying.
– قبل از خرید این دو محصول را مقایسه کنید. - Complain (شکایت کردن) – He complained about the service.
– او از خدمات شکایت کرد. - Concentrate (تمرکز کردن) – Please concentrate on your work.
– لطفاً روی کارت تمرکز کن. - Confess (اعتراف کردن) – He confessed to the crime.
– او به جرم خود اعتراف کرد.
✅ دانلود رایگان ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی به صورت PDF (روی دانلود کند سرعت محدود بزنید)
منابع دانلودی فعل و لغات ضروری زبان انگلیسی
بعد از فهرست کامل ۱۵۰ فعل ضروری زبان انگلیسی، از بهترین کتاب های لغت برای سطح مقدماتی تا متوسط دانلود سری کتاب 4000 لغت ضروری انگلیسی pdf هست که با ترجمه فارسی و پاسخنامه میتونید دانلود کنید. خیلی از منابع دیگه لغت برای سطح مقدماتی و متوسط رو میتونید در قالب کتاب های پیش آیلتس پیدا کنید.
سحن آخر
خوب خوشحالیم که آخر مطلب رو دنبال کردید. این هم پایان فهرست شامل ۱۵۰ فعل ضروری انگلیسی همراه با ترجمه و جمله که قولش رو به عزیزان داده بودیم. بدون شک میتوانید برای بهبود مهارتهای زبانی خود استفاده کنید. امیدواریم برای زبان آموزان عزیزمون مفید باشه ❤️