جستجو

داستان کوتاه درباره خدا (با ترجمه فارسی)

داستان کوتاه درباره خدا (با ترجمه فارسی)

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط درباره خدا

در اینجا یک داستان کوتاه انگلیسی درباره موضوع “خدا” در 1000 کلمه و سطح متوسط یا intermediate را با هم میبینیم. ترجمه فارسی هر پاراگراف زیر آن نوشته شده و در ادامه مهم ترین لغات آکادمیک این لکچر به صورت جداگانه معنی شده و مثال های تکمیلی برای آن نوشته شده است. مجموعه کامل داستان های کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی درباره موضوعات مختلف و سطح های مختلف را در همین وبسایت دنبال بفرمایید. دانلود رایگان 1000 داستان کوتاه انگلیسی سطح مقدماتی تا پیشرفته پیشنهاد بعدی ما به شما عزیزان است.

داستان انگلیسی 6 پاراگرافی درباره “خدا” با ترجمه فارسی

Title: The Search for God

Paragraph 1:

Once upon a time, there was a young boy named Adam. Adam lived in a small village surrounded by mountains. He was curious about everything in life. One day, while sitting by the river, Adam asked his father a big question: “Who is God?” His father, a wise man, smiled and said, “God is not something you can see, but something you feel in your heart. He is present everywhere, and His love surrounds us all.” Adam was confused but intrigued. He wanted to know more about this mysterious being called “God.”

ترجمه فارسی پاراگراف 1
روزی روزگاری پسری به نام آدام بود. آدام در یک دهکده کوچک در کنار کوه‌ها زندگی می‌کرد. او نسبت به همه چیز در زندگی کنجکاو بود. یک روز، در حالی که کنار رودخانه نشسته بود، آدام از پدرش سوال بزرگی پرسید: “خدا کیست؟” پدرش که مردی حکیم بود، لبخند زد و گفت: “خدا چیزی نیست که بتوانی ببینی، بلکه چیزی است که در قلبت احساس می‌کنی. او در همه جا حضور دارد و محبت او همه‌جا ما را احاطه کرده است.” آدام گیج بود، اما کنجکاو شد. او می‌خواست بیشتر در مورد این موجود مرموز به نام “خدا” بداند

Paragraph 2:

The next day, Adam went to the village elder. The elder was known for his wisdom and knowledge about many things. Adam asked him the same question: “Who is God?” The elder replied, “God is the creator of all things. He made the mountains, the rivers, the trees, and all living creatures. He is the one who gives life and takes it away. His presence is felt in nature and in every good thing that happens.” Adam was amazed by the elder’s answer and started to wonder how he could experience God’s presence.

ترجمه فارسی پاراگراف 2
روز بعد، آدام به پیر دهکده رفت. پیر دهکده به خاطر حکمت و دانایی‌اش در مورد بسیاری از چیزها معروف بود. آدام همان سوال را از او پرسید: “خدا کیست؟” پیر دهکده پاسخ داد: “خدا خالق همه چیزها است. او کوه‌ها، رودخانه‌ها، درختان و تمام موجودات زنده را خلق کرده است. او کسی است که زندگی می‌دهد و آن را می‌گیرد. حضور او در طبیعت و در هر کار خوبی که رخ می‌دهد، احساس می‌شود.” آدام از پاسخ پیر دهکده شگفت زده شد و شروع به فکر کردن کرد که چگونه می‌تواند حضور خدا را تجربه کند

Paragraph 3:

Adam decided to go on a journey to find God. He packed his bag with food and set out on foot. As he walked through the forest, he felt a sense of peace. The birds sang, and the leaves rustled in the wind. Adam sat down under a big tree and closed his eyes. He tried to feel God’s presence, but he couldn’t. He felt disappointed. “Is God really here?” he wondered. Just then, a butterfly landed on his shoulder, and Adam felt a warm, comforting sensation. He smiled and realized that maybe God’s presence was in the simple things of life.

ترجمه فارسی پاراگراف 3
آدام تصمیم گرفت برای پیدا کردن خدا سفر کند. او کیسه‌اش را با غذا پر کرد و پیاده به راه افتاد. وقتی از جنگل عبور می‌کرد، حس آرامش عجیبی داشت. پرندگان آواز می‌خواندند و برگ‌ها در باد می‌رقصیدند. آدام زیر درخت بزرگی نشست و چشمانش را بست. او سعی کرد حضور خدا را احساس کند، اما نتواست. احساس ناامیدی کرد. “آیا خدا واقعاً اینجا است؟” او تعجب کرد. همان لحظه یک پروانه روی شانه‌اش نشست و آدام یک حس گرم و آرامش‌بخش را احساس کرد. او لبخند زد و فهمید که شاید حضور خدا در چیزهای ساده زندگی است

Paragraph 4:

As the days passed, Adam continued his journey. He crossed rivers, climbed mountains, and walked through deserts. Each new day brought new challenges, but Adam never gave up. Along the way, he met many people, and each person had a different idea of who God was. Some said God was in the sky, others said He was in the heart of every person. Adam listened to all their stories, but he still felt unsure. “Why is God so hard to understand?” he asked himself.

ترجمه فارسی پاراگراف 4
با گذشت روزها، آدام به سفر خود ادامه داد. او از رودخانه‌ها عبور کرد، کوه‌ها را فتح کرد و از بیابان‌ها گذشت. هر روز جدید چالش‌های جدیدی به همراه داشت، اما آدام هیچ وقت تسلیم نشد. در طول مسیر، او با افراد زیادی روبه‌رو شد و هر کس نظری متفاوت درباره خدا داشت. بعضی‌ها می‌گفتند خدا در آسمان است، بعضی‌ها می‌گفتند خدا در قلب هر فرد است. آدام به همه داستان‌هایشان گوش داد، اما هنوز احساس عدم اطمینان می‌کرد. “چرا خدا اینقدر سخت قابل درک است؟” او از خود پرسید

Paragraph 5:

One evening, after a long day of walking, Adam sat on a rock by the side of a river. He looked up at the stars and finally understood. He realized that God was not something that could be explained with words. God was a feeling, an energy that connected everything in the universe. “God is in the stars, in the river, in the trees, and in every living thing,” Adam thought. He smiled, feeling a sense of peace and connection with the world around him.

ترجمه فارسی پاراگراف 5
یک عصر، بعد از یک روز طولانی از پیاده‌روی، آدام روی یک سنگ کنار رودخانه نشست. او به ستارگان نگاه کرد و بالاخره فهمید. او درک کرد که خدا چیزی نیست که با کلمات توضیح داده شود. خدا یک احساس است، یک انرژی که همه چیز در جهان را به هم متصل می‌کند. “خدا در ستارگان، در رودخانه، در درختان و در هر موجود زنده‌ای است,” آدام فکر کرد. او لبخند زد و حس آرامش و ارتباط با دنیای اطرافش را احساس کرد

Paragraph 6:

From that moment on, Adam knew that God was everywhere. He didn’t need to go on a long journey to find God. God’s presence was in every moment, in every breath he took. Adam returned to his village, and every time he looked at the sky, the trees, or the river, he felt God’s love surrounding him. He understood that God was not a distant being but was always with him, guiding him through life.

ترجمه فارسی پاراگراف 6
از آن لحظه به بعد، آدام می‌دانست که خدا در همه جا حضور دارد. او نیازی به رفتن به سفر طولانی برای پیدا کردن خدا نداشت. حضور خدا در هر لحظه، در هر نفس که می‌کشید، وجود داشت. آدام به دهکده‌اش بازگشت و هر بار که به آسمان، درختان یا رودخانه نگاه می‌کرد، احساس می‌کرد که محبت خدا او را احاطه کرده است. او فهمید که خدا موجودی دور از دسترس نیست، بلکه همیشه با او است و او را در زندگی هدایت می‌کند

خدا مذهب دین ادیان پیامبر god religion prophet

پانزده لغت آکادمیک از داستان کوتاه بالا به همراه جمله سازی و ترجمه فارسی

در داستان کوتاه بالا درباره خدا 15 لغت آکادمیک مشخص شده که در اینجا جداگانه به آن ها نگاهی داریم.

Important Vocabulary:

  1. Curious
    Adam was curious about everything in life.
    .آدام در مورد همه چیز در زندگی کنجکاو بود
  2. Wisdom
    The elder was known for his wisdom and knowledge.
    .پیر دهکده به خاطر حکمت و دانایی‌اش معروف بود
  3. Creator
    God is the creator of all things.
    .خدا خالق همه چیزها است
  4. Presence
    God’s presence is felt in nature.
    .حضور خدا در طبیعت احساس می‌شود
  5. Journey
    Adam decided to go on a journey to find God.
    .آدام تصمیم گرفت برای پیدا کردن خدا سفر کند
  6. Challenges
    Every new day brought new challenges.
    .هر روز جدید چالش‌های جدیدی به همراه داشت
  7. Energy
    God is an energy that connects everything in the universe.
    .خدا یک انرژی است که همه چیز در جهان را به هم متصل می‌کند
  8. Understand
    Adam finally began to understand the meaning of God’s presence.
    .آدام بالاخره شروع به درک معنی حضور خدا کرد
  9. Explain
    God cannot be explained with words.
    .خدا نمی‌تواند با کلمات توضیح داده شود
  10. Connected
    God connects everything in the universe.
    .خدا همه چیز در جهان را به هم متصل می‌کند
  11. Peace
    Adam felt a sense of peace under the tree.
    .آدام حس آرامش را زیر درخت احساس کرد
  12. Comforting
    The butterfly’s touch was comforting to Adam.
    .لمس پروانه برای آدام آرامش‌بخش بود
  13. Love
    God’s love surrounds us all.
    .محبت خدا همه ما را احاطه کرده است
  14. Guiding
    God is always guiding us through life.
    .خدا همیشه ما را در زندگی هدایت می‌کند
  15. Surrounding
    God’s love was surrounding Adam as he sat by the river.
    .محبت خدا آدام را در حالی که کنار رودخانه نشسته بود احاطه کرده بود

نتیجه گیری

داستان کوتاه انگلیسی درباره موضوع “خدا را با تحلیل لغات منتخب آن با هم دیدیم. در بخش داستان کوتاه وب سایت بریتیش کانسیل میتوانید صد ها داستان کوتاه انگلیسی درباره تاپیک های مختلف در سطوح مختلف را به صورت رایگان مطالعه بفرمایید. همچنین برای دانلود رایگان کتاب در تلگرام کانال تلگرامی ما را دنبال بفرمایید.

  

  

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

مطالب جدید

  

error: Content is protected !!

 

تعیین نمره اسپیکینگ شما

به صورت 100% رایگان

در تلگرام 

برای مشاهده سوالات کلیک بفرمایید: 
https://t.me/ielts2SpeakingWriting/4535

500 سمپل نمره 9 رایتینگ  آیلتس 

و  

سرویس تصحیح رایگان رایتینگ آیلتس

برای عضویت در کانال رایتینگ روی لینک زیر کلیک بفرمایید: 
t.me/ielts2WritingCorrection

بهترین زمان برای یادگیری...

با 24 تصحیح رایتینگ و برنامه ریزی و پشتیبانی شخصی! فرصت فوق العاده برای شرکت در کلاس‌های آنلاین آیلتس اسفند ماه 1403

برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفن زیر مستقیما با مشاور دوره در تماس باشید