معنی عبارت “Put Him in His Place” در زبان انگلیسی
عبارت “put him in his place” یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنی نشان دادن مرزها یا محدودیتها به کسی است که ممکن است خود را بالاتر از آنچه که هست تصور کند. این عبارت معمولاً زمانی استفاده میشود که کسی نیاز دارد که به او یادآوری شود که در موقعیت خود بماند و از حد خود فراتر نرود.دانلود رایگان PDF کتاب 600 واژه مشابه و گیج کننده در زبان انگلیسی پیشنهاد بعدی ما به شما عزیزان است.
معنی و نحوه استفاده
این عبارت معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که فردی احساس میکند که دیگران باید او را جدی بگیرند یا اینکه خود را در موقعیت بالاتری از آنچه که هست میبیند. به طور کلی، این عبارت به نوعی نشاندهنده قدرت و تسلط بر دیگران است.
20 مثال برای عبارت Put Him in His Place با معنی فارسی
1. He was acting like he was the boss, so I had to put him in his place.
• او طوری رفتار میکرد که انگار رئیس است، بنابراین مجبور شدم او را سرجایش بنشانم.
2. When she started giving orders, I quickly put her in her place.
• وقتی او شروع به دادن دستورها کرد، سریعاً او را سرجایش نشاندن.
3. You need to put him in his place; he can’t keep talking to you like that.
• تو باید او را سرجایش بنشانی؛ نمیتواند اینطور با تو صحبت کند.
4. After his rude comments, I decided it was time to put him in his place.
• بعد از نظرات بیادبانهاش، تصمیم گرفتم وقت آن است که او را سرجایش بنشانم.
5. She thought she could take over the project, but I put her in her place.
• او فکر میکرد میتواند پروژه را تصاحب کند، اما من او را سرجایش نشاندن.
6. He always tries to undermine my authority, but I know how to put him in his place.
• او همیشه سعی میکند اقتدار من را تضعیف کند، اما من میدانم چطور او را سرجایش بنشانم.
7. It’s important to put your friends in their place when they overstep boundaries.
• مهم است که دوستانت را سرجایشان بنشانی وقتی که از مرزها فراتر میروند.
8. The manager had to put the new employee in his place after he made some inappropriate comments.
• مدیر مجبور شد کارمند جدید را سرجایش بنشاند بعد از اینکه نظرات نامناسبی داد.
9. I appreciate your enthusiasm, but let me put you in your place for a moment.
• من از اشتیاق تو قدردانی میکنم، اما اجازه بده یک لحظه تو را سرجایت بنشانم.
10. When he challenged my decision, I knew it was time to put him in his place.
• وقتی او تصمیم من را به چالش کشید، میدانستم وقت آن است که او را سرجایش بنشانم.
11. Sometimes, it’s necessary to put people in their place to maintain respect.
• گاهی اوقات، ضروری است که افراد را سرجایشان بنشانیم تا احترام حفظ شود.
12. She thought she could speak to me that way, but I quickly put her in her place.
• او فکر میکرد میتواند اینطور با من صحبت کند، اما من سریعاً او را سرجایش نشاندن.
13. He needed a reality check, so I decided to put him in his place.
• او به یک چک واقعیت نیاز داشت، بنابراین تصمیم گرفتم او را سرجایش بنشانم.
14. I won’t let anyone disrespect me; I’ll put them in their place if necessary.
• نمیگذارم کسی به من بیاحترامی کند؛ اگر لازم باشد، آنها را سرجایشان مینشینم.
15. You should be careful how you talk to people; they might just put you in your place.
• باید مراقب باشید چطور با مردم صحبت میکنید؛ آنها ممکن است فقط شما را سرجایتان بنشانند.
16. After his arrogant remarks, I felt compelled to put him in his place.
• بعد از نظرات متکبرانهاش، احساس کردم مجبورم او را سرجایش بنشانم.
17. If you keep pushing your luck, someone will eventually put you in your place.
• اگر همچنان شانس خود را امتحان کنی، بالاخره کسی تو را سرجایت خواهد نشاند.
18. He was overstepping his role, so I had to remind him by putting him in his place.
• او در حال فراتر رفتن از نقش خود بود، بنابراین مجبور شدم با نشاندن او در سرجایش یادآوری کنم.
19. You can’t just walk all over people; sometimes they need to be put in their place.
• نمیتوانی فقط بر روی مردم پا بگذاری؛ گاهی اوقات آنها نیاز دارند که سرجایشان نشسته شوند.
20. After the meeting, I realized I needed to put a few people in their places regarding their behavior.
• بعد از جلسه، متوجه شدم که باید چند نفر را نسبت به رفتارشان سرجایشان بنشانم.
اصطلاحات مشابه Put Him in His Place
1. “Set him straight”: به معنای اصلاح کردن یا روشن کردن یک وضعیت.
• Example: I had to set him straight about the project timeline.
• مجبور شدم او را درباره زمانبندی پروژه روشن کنم.
2. “Show him who’s boss”: نشان دادن اینکه چه کسی در موقعیت بالاتر است.
• Example: She showed him who’s boss during the meeting.
• او در طول جلسه به او نشان داد که چه کسی رئیس است.
3. “Bring someone down a peg”: کاهش خودبزرگبینی یا اعتماد به نفس بیش از حد یک نفر.
• Example: His arrogance needed addressing, so I brought him down a peg.
• تکبر او نیاز به رسیدگی داشت، بنابراین او را کمی پایین آوردم.
استفاده در اسپیکینگ و رایتینگ آیلتس
عبارت “put him in his place” میتواند در آزمونهای اسپیکینگ و رایتینگ آیلتس به خوبی مورد استفاده قرار گیرد، زیرا نشاندهنده توانایی شما در استفاده از اصطلاحات روزمره و غیررسمی است.
مثال Put Him in His Place در اسپیکینگ:
Question: Describe a time when you had to confront someone about their behavior.
Answer: There was a situation at work where a colleague was being quite arrogant and dismissive towards others. I felt it was necessary to put him in his place during a team meeting, reminding him that we are all equal and should treat each other with respect.
مثال Put Him in His Place در رایتینگ:
In an essay discussing workplace dynamics, you might write: “In many cases, employees may feel the need to assert themselves when faced with arrogance from colleagues. It is crucial to know how and when to put someone in their place to maintain a balanced work environment.”
نتیجهگیری
عبارت “put him in his place” یکی از اصطلاحات مفید و کاربردی در زبان انگلیسی است که میتواند در موقعیتهای مختلف اجتماعی و حرفهای مورد استفاده قرار گیرد. یادگیری نحوه استفاده صحیح از این عبارت و اصطلاحات مشابه میتواند به تقویت مهارتهای زبانی شما کمک کند و همچنین در آزمونهای بینالمللی مانند آیلتس مفید واقع شود. با تمرین و استفاده مکرر از این عبارات، شما قادر خواهید بود تا ارتباطات خود را تقویت کنید و در موقعیتهای مختلف بهتر عمل کنید.
در این آموزش از یکی از سایت های معتبر در زمینه آموزش آیلتس همچنین میتوانید اصطلاحات آیلتسی خوبی را برای اسپیکینگ ببینید. همچنین در کانال تلگرام اصطلاحات کاربردی زبان انگلیسی آموزش های روزانه ما را در دسترس خواهید داشت.