داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط درباره وفای سگ
در اینجا یک داستان کوتاه انگلیسی درباره موضوع “وفای سگ” در 1000 کلمه و سطح متوسط یا intermediate را با هم میبینیم. ترجمه فارسی هر پاراگراف زیر آن نوشته شده و در ادامه مهم ترین لغات آکادمیک این لکچر به صورت جداگانه معنی شده و مثال های تکمیلی برای آن نوشته شده است. مجموعه کامل داستان های کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی درباره موضوعات مختلف و سطح های مختلف را در همین وبسایت دنبال بفرمایید. دانلود رایگان 1000 داستان کوتاه انگلیسی سطح مقدماتی تا پیشرفته پیشنهاد بعدی ما به شما عزیزان است.
داستان انگلیسی 6 پاراگرافی درباره “وفای سگ” با ترجمه فارسی
Title: The Loyalty of a Dog
(وفای سگ)
Paragraph 1:
There was once a small village surrounded by green fields and forests. In this peaceful place lived a kind-hearted man named John. He had a loyal dog named Max, who was his constant companion. Max was not just a pet; he was a friend, protector, and a true symbol of loyalty. Every morning, John and Max would take long walks through the village, and the dog would always stay close, never leaving his owner’s side.
ترجمه:
روزی روزگاری در یک روستای کوچک احاطهشده توسط مزارع و جنگلهای سبز، مردی مهربان به نام جان زندگی میکرد. او یک سگ وفادار به نام مکس داشت که همیشه همراه او بود. مکس تنها یک حیوان خانگی نبود؛ او یک دوست، محافظ و نمادی واقعی از وفاداری بود. هر روز صبح، جان و مکس در روستا پیادهروی طولانی میکردند و سگ همیشه نزدیک جان میماند و هیچ وقت از کنار او دور نمیشد.
Paragraph 2:
Max had a special bond with John. He was not like other dogs who would run away or be easily distracted. Max understood John’s emotions and was always there to comfort him when he felt sad. One day, John fell ill with a fever, and despite his weakness, Max stayed by his side, watching over him. He wouldn’t leave the room, even when the doctor came to help. The doctor was amazed by the dog’s devotion and told John that Max’s commitment was something rare and extraordinary.
ترجمه:
مکس رابطه ویژهای با جان داشت. او مانند سایر سگها نبود که فرار کنند یا به راحتی حواسشان پرت شود. مکس احساسات جان را درک میکرد و همیشه زمانی که جان ناراحت بود، در کنارش میماند تا او را آرام کند. یک روز، جان دچار تب شد و با وجود ضعیف بودنش، مکس در کنار او ماند و مراقبش بود. او حتی زمانی که پزشک برای کمک آمد، از اتاق خارج نشد. پزشک از وفاداری سگ شگفتزده شد و به جان گفت که تعهد مکس چیزی نادر و استثنایی است.
Paragraph 3:
As the days passed, John’s health grew worse. He had no energy to do anything, and the village was worried about him. The villagers noticed that Max never left John’s side, even when John couldn’t get out of bed. Max would sit quietly beside him, his eyes always watching, making sure John was okay. The bond between them was so strong that it was impossible to separate them. It was clear that Max wasn’t just a dog; he was a guardian.
ترجمه:
با گذشت روزها، سلامت جان بدتر شد. او انرژی کافی برای انجام هیچ کاری نداشت و روستاییان نگران او بودند. اهالی روستا متوجه شدند که مکس هرگز از جان جدا نمیشود، حتی زمانی که جان نمیتوانست از تخت بیرون بیاید. مکس به آرامی کنار او مینشست، چشمانش همیشه در حال تماشای او بود تا مطمئن شود جان خوب است. ارتباط بین آنها آنقدر قوی بود که جدا کردنشان غیرممکن بود. واضح بود که مکس تنها یک سگ نبود؛ او یک نگهبان بود.
Paragraph 4:
One night, a loud noise woke John from his sleep. He opened his eyes and saw that the house was surrounded by fire. Smoke filled the room, and the heat was unbearable. John tried to move, but his body was too weak. Just then, Max ran into the room, barking loudly. He grabbed John’s sleeve gently with his teeth and pulled him towards the window. Max didn’t stop until John was safely out of the burning house. Max’s courage saved John’s life.
ترجمه:
یک شب، صدای بلندی جان را از خواب بیدار کرد. او چشمانش را باز کرد و دید که خانه از همهجا آتش گرفته است. دود تمام اتاق را پر کرده بود و گرما غیرقابل تحمل بود. جان سعی کرد حرکت کند، اما بدنش خیلی ضعیف بود. در همین لحظه، مکس به اتاق دوید و با صدای بلند پارس کرد. او آستین جان را به آرامی با دندانهایش گرفت و او را به سمت پنجره کشید. مکس تا زمانی که جان از خانه آتش گرفته به بیرون نرفته بود، متوقف نشد. شجاعت مکس جان را نجات داد.
Paragraph 5:
After the fire, John was deeply moved by Max’s actions. He knew that he owed his life to the dog. The villagers also praised Max for his bravery, and many of them believed that the dog was sent from heaven to protect John. For days, John and Max stayed in a temporary shelter, but John never forgot the sacrifice Max had made for him. Every day, John thanked Max and promised to care for him forever.
ترجمه:
پس از آتشسوزی، جان از کارهای مکس به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. او میدانست که زندگیاش را مدیون سگ است. اهالی روستا نیز از شجاعت مکس تحسین کردند و بسیاری از آنها باور داشتند که سگ از بهشت فرستاده شده تا جان را محافظت کند. جان و مکس برای چند روز در پناهگاهی موقت ماندند، اما جان هرگز فداکاری مکس را برای خود فراموش نکرد. هر روز، جان از مکس تشکر میکرد و به او قول میداد که همیشه از او مراقبت کند.
Paragraph 6:
Years passed, but Max continued to be John’s loyal friend. As the dog grew older, John noticed how tired he had become. Max’s once energetic steps were now slow and careful. John made sure to provide Max with the best care, just as Max had done for him. One day, Max passed away peacefully, lying beside John. John was heartbroken, but he knew that he would never forget the unwavering loyalty Max had shown. Max’s memory lived on in John’s heart forever.
ترجمه:
سالها گذشت، اما مکس همچنان دوست وفادار جان بود. وقتی سگ پیرتر شد، جان متوجه شد که چقدر خسته شده است. قدمهای پرانرژی مکس اکنون آهسته و با احتیاط بود. جان اطمینان حاصل کرد که بهترین مراقبت را برای مکس فراهم میکند، همانطور که مکس برای او انجام داده بود. یک روز، مکس به آرامی در کنار جان از دنیا رفت. جان دلشکسته بود، اما میدانست که هیچ وقت وفاداری استوار مکس را فراموش نخواهد کرد. یاد مکس همیشه در دل جان باقی ماند.
10 لغت آکادمیک از داستان کوتاه بالا به همراه جمله سازی و ترجمه فارسی
Key Vocabulary Words:
Loyalty
Sentence: The dog’s loyalty to its owner was unquestionable.
.ترجمه: وفاداری سگ به صاحبش غیرقابل سوال بودCommitment
Sentence: The team’s commitment to the project helped them achieve success.
.ترجمه: تعهد تیم به پروژه به آنها کمک کرد تا موفقیت را بدست آورندStrong
Sentence: The bond between John and Max was strong and unbreakable.
.ترجمه: ارتباط بین جان و مکس قوی و نشکستنی بودGuardian
Sentence: The dog acted as a guardian, always protecting its owner.
.ترجمه: سگ به عنوان یک نگهبان عمل میکرد و همیشه از صاحبش محافظت میکردCourage
Sentence: It took courage for the dog to enter the burning house.
.ترجمه: برای سگ شجاعت لازم بود که وارد خانه در حال سوختن شودSacrifice
Sentence: Max made a great sacrifice to save John’s life.
.ترجمه: مکس فداکاری بزرگی کرد تا جان را نجات دهدUnwavering
Sentence: Max’s unwavering loyalty never faltered.
.ترجمه: وفاداری استوار مکس هرگز تضعیف نشدDevotion
Sentence: The dog’s devotion to its owner was truly remarkable.
.ترجمه: تعلق خاطر سگ به صاحبش واقعاً شگفتانگیز بودCompanion
Sentence: Max was not just a pet, but a true companion to John.
.ترجمه: مکس تنها یک حیوان خانگی نبود، بلکه یک همراه واقعی برای جان بود- Comfort
Sentence: The dog was always there to comfort John when he was feeling down.
.ترجمه: سگ همیشه در کنار جان بود تا زمانی که احساس ناراحتی میکرد، او را آرام کند
نتیجه گیری
داستان انگلیسی درباره موضوع “وفای سگ“ را با تحلیل لغات منتخب آن با هم دیدیم. در بخش داستان کوتاه وب سایت بریتیش کانسیل میتوانید صد ها داستان کوتاه انگلیسی درباره تاپیک های مختلف در سطوح مختلف را به صورت رایگان مطالعه بفرمایید. همچنین برای دانلود رایگان کتاب در تلگرام کانال تلگرامی ما را دنبال بفرمایید.