داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط درباره یک جشن تولد فراموش شده
در اینجا یک داستان کوتاه انگلیسی درباره موضوع “یک جشن تولد فراموش شده” در 1000 کلمه و سطح متوسط یا intermediate را با هم میبینیم. ترجمه فارسی هر پاراگراف زیر آن نوشته شده و در ادامه مهم ترین لغات آکادمیک این لکچر به صورت جداگانه معنی شده و مثال های تکمیلی برای آن نوشته شده است. مجموعه کامل داستان های کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی درباره موضوعات مختلف و سطح های مختلف را در همین وبسایت دنبال بفرمایید. دانلود رایگان 1000 داستان کوتاه انگلیسی سطح مقدماتی تا پیشرفته پیشنهاد بعدی ما به شما عزیزان است.
داستان انگلیسی 6 پاراگرافی درباره “یک جشن تولد فراموش شده” با ترجمه فارسی
The Forgotten Birthday Party
یک جشن تولد فراموش شده
Paragraph 1: It was a bright Saturday morning, and Sarah was excited. She had planned her birthday party for months. She had invited all of her closest friends, booked a beautiful venue, and ordered a huge cake. Everything was ready for the big celebration. But as the day went on, something strange happened. Sarah began to notice that no one was calling or texting her to wish her a happy birthday. At first, she thought it was just a little odd. Maybe everyone was busy. However, as the hours passed, she started to feel a little anxious.
یک صبح شنبه روشن بود و سارا هیجان زده بود. او برای ماهها جشن تولد خود را برنامهریزی کرده بود. او تمام دوستان نزدیک خود را دعوت کرده بود، یک مکان زیبا رزرو کرده بود و یک کیک بزرگ سفارش داده بود. همه چیز برای جشن بزرگ آماده بود. اما با گذشت زمان، اتفاق عجیبی افتاد. سارا شروع کرد به متوجه شدن که هیچکس به او زنگ نمیزند یا پیام نمیدهد تا تولدش را تبریک بگوید. در ابتدا فکر کرد که شاید همه مشغول هستند. اما با گذشت ساعات، او شروع به احساس نگرانی کرد.
Paragraph 2: She decided to check her phone again. There were no messages. She checked her calendar, and to her shock, she realized that the date she had set for her birthday party was not today—it was tomorrow! Her mind raced as she tried to figure out how she could have made such a huge mistake. She had been so focused on planning the party that she had completely lost track of time. Feeling embarrassed and frustrated, Sarah started to call her friends to apologize.
او تصمیم گرفت دوباره تلفن خود را بررسی کند. هیچ پیامی نبود. او تقویم خود را چک کرد و با تعجب فهمید که تاریخ جشن تولدی که برایش تعیین کرده بود امروز نبود—فردا بود! ذهنش به سرعت حرکت کرد تا بفهمد چگونه توانسته چنین اشتباه بزرگی مرتکب شود. او آنقدر غرق در برنامهریزی جشن بود که کاملاً از زمان غافل شده بود. سارا که احساس شرمندگی و ناراحتی میکرد، شروع به تماس با دوستانش کرد تا عذرخواهی کند.
Paragraph 3: Most of her friends were understanding and reassured her that it was an honest mistake. They laughed it off and promised to come the next day. However, one friend, Emma, seemed a bit upset. “I can’t believe you forgot your own birthday party,” Emma said, her voice tinged with disappointment. Sarah felt terrible. She had always been the one to remember everyone else’s special days, and now she had let herself down.
بیشتر دوستانش درک کردند و به او اطمینان دادند که این یک اشتباه صادقانه بوده است. آنها با خنده این موضوع را فراموش کردند و قول دادند که روز بعد بیایند. با این حال، یک دوست به نام اما کمی ناراحت به نظر میرسید. “نمیتوانم باور کنم که جشن تولد خودت را فراموش کردی!” اما گفت، صدایش کمی با ناامیدی همراه بود. سارا احساس بدی پیدا کرد. همیشه او بود که روزهای خاص دیگران را به یاد میآورد، و حالا خود را ناامید کرده بود.
Paragraph 4: The next day, Sarah did everything she could to make up for her mistake. She set up the party early, decorated the venue with balloons, and made sure the cake was perfect. Her friends started to arrive, and they all tried to make Sarah feel better. They joked about the mix-up, and soon the laughter filled the room. Emma even apologized for being upset, admitting that she had been too harsh on Sarah.
روز بعد، سارا تمام تلاش خود را کرد تا اشتباهش را جبران کند. او جشن را زودتر آماده کرد، مکان را با بادکنکها تزئین کرد و مطمئن شد که کیک کاملاً درست باشد. دوستانش شروع به آمدن کردند و همه سعی کردند سارا را خوشحال کنند. آنها درباره اشتباه پیش آمده شوخی کردند و به زودی خندهها فضای اتاق را پر کرد. حتی اما بابت ناراحتی خود عذرخواهی کرد و اذعان داشت که در حق سارا سختگیر بوده است.
Paragraph 5: As the party went on, Sarah realized that sometimes, even the best plans can go wrong. What mattered most was that her friends were there, having fun and enjoying each other’s company. She was surrounded by people who cared about her, and that was all that mattered. The cake was delicious, the music was great, and everyone danced the night away. It turned out to be one of the best birthdays she had ever had, even though it had started off in such an unusual way.
با ادامه جشن، سارا متوجه شد که گاهی اوقات حتی بهترین برنامهها هم ممکن است اشتباه پیش بروند. چیزی که بیشتر از همه اهمیت داشت این بود که دوستانش آنجا بودند، خوشحال بودند و از کنار هم بودن لذت میبردند. او در میان افرادی بود که برایش اهمیت داشتند و این همان چیزی بود که مهم بود. کیک خوشمزه بود، موسیقی عالی بود و همه شب را به رقصیدن گذراندند. در نهایت این جشن تولد یکی از بهترینهایی شد که او تا به حال داشته، حتی اگر از یک روش غیرمعمول آغاز شده بود.
Paragraph 6: At the end of the night, as everyone was saying their goodbyes, Sarah felt a sense of peace. Her friends had forgiven her, and the day had turned out to be a success after all. She learned that it wasn’t about perfection—it was about the memories she created with the people she loved. As she cleaned up the last bit of confetti, Sarah smiled to herself. This forgotten birthday turned out to be unforgettable in the best way.
در پایان شب، وقتی همه در حال خداحافظی بودند، سارا حس آرامش داشت. دوستانش او را بخشیده بودند و در نهایت روز به یک موفقیت تبدیل شده بود. او آموخته بود که این مهم نیست که همه چیز کامل باشد—مهم یادهایی است که با افرادی که دوستشان داریم میسازیم. وقتی آخرین تکههای برفک را تمیز میکرد، سارا به خود لبخند زد. این جشن تولد فراموش شده در بهترین شکل به یک یادگاری فراموش نشدنی تبدیل شد.
10 لغت آکادمیک از داستان کوتاه بالا به همراه جمله سازی و ترجمه فارسی
Academic Vocabulary List with Examples:
Excited
She was excited about her birthday party.
.او از جشن تولدش هیجان زده بودCelebration
The celebration lasted for hours.
.جشن برای ساعتها ادامه داشتRealized
She realized her mistake after checking the calendar.
.بعد از چک کردن تقویم، او اشتباهش را متوجه شدFocused
She was focused on planning the party and forgot the date.
.او روی برنامهریزی جشن متمرکز شده بود و تاریخ را فراموش کرده بودEmbarrassed
She felt embarrassed after forgetting her own birthday.
.او بعد از فراموش کردن جشن تولد خودش احساس شرمندگی کردReassured
Her friends reassured her that it was no big deal.
.دوستانش به او اطمینان دادند که این موضوع مشکلی نیستDisappointment
She could hear the disappointment in Emma’s voice.
.او ناامیدی را در صدای اما شنیدApologize
Sarah quickly called her friends to apologize.
.سارا سریعاً با دوستانش تماس گرفت تا عذرخواهی کندUpset
Emma was upset, but later she understood it was an accident.
.اما ناراحت بود، اما بعداً فهمید که این یک حادثه بوده استJoke
They made jokes about the mix-up, and everyone laughed.
.آنها درباره اشتباه پیش آمده شوخی کردند و همه خندیدند
نتیجه گیری
داستان انگلیسی درباره موضوع “یک جشن تولد فراموش شده” را با تحلیل لغات منتخب آن با هم دیدیم. در بخش داستان کوتاه وب سایت بریتیش کانسیل میتوانید صد ها داستان کوتاه انگلیسی درباره تاپیک های مختلف در سطوح مختلف را به صورت رایگان مطالعه بفرمایید. همچنین برای دانلود رایگان کتاب در تلگرام کانال تلگرامی ما را دنبال بفرمایید.